دشمن کام
فارسی به انگلیسی
فرهنگ فارسی
( صفت ) ۱ - کسی که حالش موافق حال دشمن است مطابق آرزوی خصم بد بخت تیره بخت .
مطابق کام و آرزوی دشمن، تیره بخت
مطابق کام و آرزوی دشمن، تیره بخت
لغت نامه دهخدا
دشمنکام. [ دُ م َ ] ( ص مرکب ) بر مراد دشمنان. کسی که به حسب مراد دشمنان ، خراب و کم بخت و ذلیل باشد.( غیاث ). مقابل دوستکام ، یعنی آنکه هم مراد دشمنان باشد. ( آنندراج ). آسیب و آفت و هر چیزی که بر مراد دشمن بود و سبب خرابی گردد. ( ناظم الاطباء ) :
نه دشمنکامم اکنون دوست کامم
نه ننگم من ترا بر سر که نامم.
دشمنکامم ز دوستداریت
وز من دم دشمنی نیابی.
آخر ای دوستان نظر بکنید.
التفات دوست دشمنکام می خواهد مرا.
دولتت دوستکام باد و مباد
هیچ دشمنت جز که دشمنکام.
دشمنکامی ز دوستان دور.
اولین شخص گفت با بهرام
کای شده دشمن تو دشمنکام.
بوسه ار خواهم در حال بده
مکن ای دوست مرا دشمنکام.
ولی دانم که دشمنکام گشته ست
به گیتی در بمن بدنام گشته ست.
گشتی از زخم تیغ دشمنکام.
پرگوی دشمنکام است . ( امثال و حکم ).
نه دشمنکامم اکنون دوست کامم
نه ننگم من ترا بر سر که نامم.
( ویس و رامین ).
ای پسر... اگر دشمنیت باشد مترس وتنگدل مشو که هرکه را دشمن نباشد دشمنکام بود. ( قابوسنامه ).دشمنکامم ز دوستداریت
وز من دم دشمنی نیابی.
خاقانی.
بر من اوفتاده دشمنکام آخر ای دوستان نظر بکنید.
سعدی ( گلستان ).
در مقام فخر چشم از عیب عرفانی بپوش التفات دوست دشمنکام می خواهد مرا.
دانش ( از آنندراج ).
|| بیچاره. ( ناظم الاطباء ). تیره بخت : فیروزان گفت ای مرد مردمان شما [ اعراب ] از همه جهان بدترند و دشمنکام تر و گرسنه تر و بدبخت تر. ( ترجمه طبری بلعمی ). اگر رای عالی بیند ایشان را نگاه داشته آید و دشمنکام گردانیده نیاید. ( تاریخ بیهقی ص 53 ).دولتت دوستکام باد و مباد
هیچ دشمنت جز که دشمنکام.
انوری ( از آنندراج ).
محنت زده و غریب و رنجوردشمنکامی ز دوستان دور.
نظامی.
- دشمنکام شدن ؛ به آرزوی دشمن شدن. ( یادداشت مرحوم دهخدا ) : اولین شخص گفت با بهرام
کای شده دشمن تو دشمنکام.
نظامی.
- دشمنکام کردن ؛ بر مراد دشمنان کردن : کدام دیو ترا از راه ببرد تا خویشتن را دشمنکام کردی. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 233 ).بوسه ار خواهم در حال بده
مکن ای دوست مرا دشمنکام.
سیدحسن غزنوی.
- دشمنکام گشتن ؛ دشمن کام شدن. به آرزوی دشمن شدن. بر مراد دشمنان گشتن : ولی دانم که دشمنکام گشته ست
به گیتی در بمن بدنام گشته ست.
نظامی.
هر که در راه او نهادی گام گشتی از زخم تیغ دشمنکام.
نظامی.
- امثال :پرگوی دشمنکام است . ( امثال و حکم ).
فرهنگ عمید
کسی که اوضاع و احوالش بر وفق مراد دشمن است، مطابق کام و آرزوی دشمن، تیره بخت: محنت زده ای غریب و رنجور / دشمن کامی ز دوستان دور (نظامی۳: ۴۱۵ ).
پیشنهاد کاربران
دشمن کام : آنکه بر مراد دشمنان و برابر خواست دل آنان به بدبختی گرفتار آید .
اولین شخص گفت با بهرام
کای شده دشمن تو دشمن کام
( هفت پیکر نظامی، تصحیح دکتر ثروتیان، ۱۳۸۷ ، ص 597 )
اولین شخص گفت با بهرام
کای شده دشمن تو دشمن کام
( هفت پیکر نظامی، تصحیح دکتر ثروتیان، ۱۳۸۷ ، ص 597 )
کلمات دیگر: