کلمه جو
صفحه اصلی

ترنح

عربی به فارسی

چرخش ناگهاني کشتي بيک سو , کج شدن , فريب , خدعه , گوش بزنگي , امادگي , شکست فاحش , نوسان , تلوتلو خوردن


ترديد کردن , پس و پيش رفتن , تلو تلو خوردن , متزلزل شدن


لغت نامه دهخدا

ترنح. [ ت َ رَن ْ ن ُ ] ( ع مص ) یاویدن از مستی و جز آن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). متمایل شدن از مستی و جز آن. ( از اقرب الموارد ) ( از المنجد ). || میل کردن بر کسی به ترفع و تطاول. ( از المنجد ) ( از اقرب الموارد ). || اندک نوشیدن شراب. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ عمید

به چپ وراست متمایل شدن سر، از مستی یا گیجی، تلوتلو خوردن.


کلمات دیگر: