کلمه جو
صفحه اصلی

کشتک

لغت نامه دهخدا

کشتک. [ ک ُ ت َ ] ( اِ ) جُعَل. کستل. سرگین غلطان. گوه گردان. جانوری است کوچک که در سرگین و فضولات زیست می کند. ( ناظم الاطباء ) ( برهان ). رجوع به کستل شود.

کشتک. [ ک ِ ت َ ] ( اِ مصغر ) مصغر کشته به معنی مزرعه کوچک و خرد :
زالکی کرد سر برون ز نهفت
کشتک خویش خشک دید و بگفت.
سنائی.

کشتک . [ ک ِ ت َ ] (اِ مصغر) مصغر کشته به معنی مزرعه ٔ کوچک و خرد :
زالکی کرد سر برون ز نهفت
کشتک خویش خشک دید و بگفت .

سنائی .



کشتک . [ ک ُ ت َ ] (اِ) جُعَل . کستل . سرگین غلطان . گوه گردان . جانوری است کوچک که در سرگین و فضولات زیست می کند. (ناظم الاطباء) (برهان ). رجوع به کستل شود.


فرهنگ عمید

کشت کوچک، مزرعۀ کوچک.


کلمات دیگر: