به هندی خیار شنبر است .کروارا
کروان
فرهنگ فارسی
به هندی خیار شنبر است .کروارا
لغت نامه دهخدا
کروان. [ ک َ رَ ] ( اِخ ) دهی است به طوس. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( آنندراج ). قریه ای است در طوس. ( از معجم البلدان ).
کروان. [ ک َرَ ] ( ع اِ ) کبک و چوبینه و شوات. کروانة مؤنث. ج ،کراوین ، کروان. بالکسر بر غیر قیاس. ( آنندراج ) ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). صاحب مصباح گوید: کروان پرنده ای است بلندپا و اغبر مانند حمامة و صوتی خوش داردو ابوحاتم در کتاب الطیر گوید: کروان به معنی کبک است و جمع آن کِروان است ، مانند وَرَشان که جمع آن وِرشان آید. و گفته اند کروان حباری است که همان کرکی باشد. ( از اقرب الموارد ). چوبینه. جوینه. ( زمخشری ) ( مهذب الاسماء ). مرغی است بلندپا خاکی رنگ شبیه به مرغابی که خوش آواز باشد و شب نخسبد. ( یادداشت مؤلف ). پرنده ای است بقدر مرغ خانگی بلندپا خوش صوت و در شب نخسبد. ج ، کِروان. مؤنث آن کَرَوانَة است. ( از صبح الاعشی ج 2 ص 72 ). فیروزآبادی صاحب قاموس آن را به قبج و حجل ، یعنی کبک ترجمه می کند و ماده آن را کروانة می آورد و بعضی از لغویین عرب آن را حباری می دانند، لکن به گمان من حباری نیست چه در امثال میدانی مثل ذیل مضبوط است : «الحباری خالةالکروان » و نیز در کنیه های مصدر به ابن در مطولات ابن الکروان را به شب و ابن الحباری را به روز معنی می کنند و از این دو شاهد پیداست که حباری و کروان دو تا هستند نه یکی. حباری بی شبهه مرغ معروفی است که در فارسی آن را هوبره میگویند، یکی از این دو لفظ از دیگری گرفته شده است ، کروان را لغویین فارسی به کاروانک معنی می کنند و در فرانسه کورلیس گویند که شباهت بسیاری به قرالی عرب دارد و هر دو نقل صوت این پرنده و اسم صوت اوست. تأیید دیگری در یکی بودن کورلیس و قرالی آن است که علمای فرنگ در شرح حال آن می نویسند که حازم و مشکل شکار است و آن رااز مرغان بلندپا که مرغان مردابی و نیمه آبی می باشندمی شمارند. در امثال عرب هم «احزم من قرالی » آمده است و آن را از مرغان آبی می دانند شباهت صوری میان حباری و کروان با قرالی که چوبینه فارسی است سبب شده است که عرب یکی را خاله دیگری بنامد و البته بی اعتبار بودن قول فیروزآبادی و دیگر لغت نویسان که کروان رابمعنی کبک دانسته اند آشکار است. ( یادداشت مؤلف ).
کروان . [ ک َ رَ ] (اِخ ) دهی است به طوس . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (آنندراج ). قریه ای است در طوس . (از معجم البلدان ).
کروان . [ ک َرْ ] (اِ) نام گیاهی است که قوت مفرح دارد. (برهان ) (آنندراج ). || نام مرغی هم هست و به این معنی در عربی به فتح اول وثانی هم آمده است . (برهان ). رجوع به کَرَوان شود.
کروان . [ ک َرَ ] (ع اِ) کبک و چوبینه و شوات . کروانة مؤنث . ج ،کراوین ، کروان . بالکسر بر غیر قیاس . (آنندراج ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). صاحب مصباح گوید: کروان پرنده ای است بلندپا و اغبر مانند حمامة و صوتی خوش داردو ابوحاتم در کتاب الطیر گوید: کروان به معنی کبک است و جمع آن کِروان است ، مانند وَرَشان که جمع آن وِرشان آید. و گفته اند کروان حباری است که همان کرکی باشد. (از اقرب الموارد). چوبینه . جوینه . (زمخشری ) (مهذب الاسماء). مرغی است بلندپا خاکی رنگ شبیه به مرغابی که خوش آواز باشد و شب نخسبد. (یادداشت مؤلف ). پرنده ای است بقدر مرغ خانگی بلندپا خوش صوت و در شب نخسبد. ج ، کِروان . مؤنث آن کَرَوانَة است . (از صبح الاعشی ج 2 ص 72). فیروزآبادی صاحب قاموس آن را به قبج و حجل ، یعنی کبک ترجمه می کند و ماده ٔ آن را کروانة می آورد و بعضی از لغویین عرب آن را حباری می دانند، لکن به گمان من حباری نیست چه در امثال میدانی مثل ذیل مضبوط است : «الحباری خالةالکروان » و نیز در کنیه های مصدر به ابن در مطولات ابن الکروان را به شب و ابن الحباری را به روز معنی می کنند و از این دو شاهد پیداست که حباری و کروان دو تا هستند نه یکی . حباری بی شبهه مرغ معروفی است که در فارسی آن را هوبره میگویند، یکی از این دو لفظ از دیگری گرفته شده است ، کروان را لغویین فارسی به کاروانک معنی می کنند و در فرانسه کورلیس گویند که شباهت بسیاری به قرالی عرب دارد و هر دو نقل صوت این پرنده و اسم صوت اوست . تأیید دیگری در یکی بودن کورلیس و قرالی آن است که علمای فرنگ در شرح حال آن می نویسند که حازم و مشکل شکار است و آن رااز مرغان بلندپا که مرغان مردابی و نیمه آبی می باشندمی شمارند. در امثال عرب هم «احزم من قرالی » آمده است و آن را از مرغان آبی می دانند شباهت صوری میان حباری و کروان با قرالی که چوبینه ٔ فارسی است سبب شده است که عرب یکی را خاله ٔ دیگری بنامد و البته بی اعتبار بودن قول فیروزآبادی و دیگر لغت نویسان که کروان رابمعنی کبک دانسته اند آشکار است . (یادداشت مؤلف ).
- امثال :
الحباری خالةالکروان . (یادداشت مؤلف ).
رجوع به حباری شود.
|| حجل . (اقرب الموارد). رجوع به حجل شود. || ماهی خوار. (بحر الجواهر). رجوع به ماهی خوار شود.
کروان .[ ] (اِ) به هندی خیار شنبر است . (فهرست مخزن الادویه ). کروارا. کروالا. رجوع به کروارا و کروالا شود.
فرهنگ عمید
کاروانک#NAME?