کلمه جو
صفحه اصلی

دست مرد

فرهنگ فارسی

( صفت ) یار مدد کار ممد معاون .

لغت نامه دهخدا

دست مرد. [ دَ م َ ] ( ص مرکب ، اِ مرکب ) یار. یاور. مدد. کمک. مددکار. پشتیبان. دستگیر. پشت. یار و مددکار. ( برهان ) :
وین نیاید بدست تا بوده ست
مرترا دست مرد و پای گذار.
سنائی.

فرهنگ عمید

یار، مددکار، معاون، دستیار.


کلمات دیگر: