کلمه جو
صفحه اصلی

سخین

لغت نامه دهخدا

سخین. [ س َ] ( ع ص ) گرم : ماء سخین ؛ آب گرم. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( دهار ). آب گرم و هر چه که گرم باشد. ( غیاث ).
- رجل سخین العین ؛ مرد گرم اشک. ( منتهی الارب ).
|| محزون. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ).

سخین. [ س ِخ ْ خی ] ( ع اِ ) بیل برگشته لب. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). ج ، سخاخین. || کارد جزاران ، یا عام است. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). شاید مصحف سکین باشد. || دسته محراث. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). || ( ص ) ماء سِخّین ؛ آب گرم. ( منتهی الارب ). رجوع به سَخین شود.

سخین . [ س َ] (ع ص ) گرم : ماء سخین ؛ آب گرم . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (دهار). آب گرم و هر چه که گرم باشد. (غیاث ).
- رجل سخین العین ؛ مرد گرم اشک . (منتهی الارب ).
|| محزون . (منتهی الارب ) (آنندراج ).


سخین . [ س ِخ ْ خی ] (ع اِ) بیل برگشته لب . (منتهی الارب ) (آنندراج ). ج ، سخاخین . || کارد جزاران ، یا عام است . (منتهی الارب ) (آنندراج ). شاید مصحف سکین باشد. || دسته ٔ محراث . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || (ص ) ماء سِخّین ؛ آب گرم . (منتهی الارب ). رجوع به سَخین شود.


فرهنگ عمید

گرم.


کلمات دیگر: