( اسم ) ۱- از میان رفته از بین رفته نابود شده . ۲- درافتاده از مد افتاده.
برافتاده
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
برافتاده. [ ب َ اُ دَ /دِ ] ( ن مف مرکب ) افتاده. || منسوخ. دمده.ورافتاده. || مغلوب و ناتوان. ( آنندراج ).مغلوب و عاجز و ناتوان. ( ناظم الاطباء ) :
برقع عارض تو عافیت دلها برد
عافیت بار برافتاده دور قمر است.
برقع عارض تو عافیت دلها برد
عافیت بار برافتاده دور قمر است.
سلمان ( آنندراج ).
|| مضمحل شده. فانی شده. رجوع به افتاده شود.فرهنگ عمید
ازمیان رفته، نابودشده.
کلمات دیگر: