جایگاهی است که در شعر بشر بن ابی خازم از آن یاد شده است
عیدان
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
عیدان . (ع اِ) تثنیه ٔ عید در حال رفع. رجوع به عید و عیدَین شود.
عیدان . (ع اِ) ج ِ عود. رجوع به عود شود : سلیخه ٔ منقا و عیدان السلیخه از هر یک نیم درمسنگ . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ).
عیدان . [ ع َ ] (اِخ ) جایگاهی است که در شعر بشربن ابی خازم از آن یاد شده است . رجوع به معجم البلدان شود.
عیدان . [ ع َ ] (ع اِ) خرمابنان دراز، و از آن است کاسه ای که آن حضرت (ص ) در آن بول میکرد. (از منتهی الارب ) (از آنندراج ). نخل های طویل (یک دانه ٔ آن را عیدانة گویند). (از اقرب الموارد).
عیدان. ( ع اِ ) ج ِ عود. رجوع به عود شود : سلیخه منقا و عیدان السلیخه از هر یک نیم درمسنگ. ( ذخیره خوارزمشاهی ).
عیدان. ( ع اِ ) تثنیه عید در حال رفع. رجوع به عید و عیدَین شود.
عیدان. [ ع َ ] ( ع اِ ) خرمابنان دراز، و از آن است کاسه ای که آن حضرت ( ص ) در آن بول میکرد. ( از منتهی الارب ) ( از آنندراج ). نخل های طویل ( یک دانه آن را عیدانة گویند ). ( از اقرب الموارد ).
عیدان. [ ع َ ] ( اِخ ) جایگاهی است که در شعر بشربن ابی خازم از آن یاد شده است. رجوع به معجم البلدان شود.
عیدان. ( ع اِ ) تثنیه عید در حال رفع. رجوع به عید و عیدَین شود.
عیدان. [ ع َ ] ( ع اِ ) خرمابنان دراز، و از آن است کاسه ای که آن حضرت ( ص ) در آن بول میکرد. ( از منتهی الارب ) ( از آنندراج ). نخل های طویل ( یک دانه آن را عیدانة گویند ). ( از اقرب الموارد ).
عیدان. [ ع َ ] ( اِخ ) جایگاهی است که در شعر بشربن ابی خازم از آن یاد شده است. رجوع به معجم البلدان شود.
فرهنگ عمید
= عود '،ud
= عود 'ud
کلمات دیگر: