روبهک. [ ب َ هََ ] ( اِ مصغر ) ( از: روبه + -َک ، پسوند تصغیر ) بچه روباه. ( آنندراج ). مصغر روبه. روبه کوچک. روباه کوچک :
گر می نوشد گدا به میری برسد
ور روبهکی خورد به شیری برسد.
با شیر پنجه کردی و دیدی سزای خویش.
گر می نوشد گدا به میری برسد
ور روبهکی خورد به شیری برسد.
خیام.
ای روبهک چرا ننشینی بجای خویش با شیر پنجه کردی و دیدی سزای خویش.
سعدی.