کلمه جو
صفحه اصلی

خلاقه

فارسی به انگلیسی

creative, inventive

فرهنگ فارسی

مونث خلاق

لغت نامه دهخدا

خلاقة. [ خ َ ق َ ] (ع اِمص ) ملاست . نرمی . تابانی . || (مص ) سزاوار گردیدن . منه : خلق خلاقه . || خوش خوی گردیدن زن . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). منه : خلقت المراءة؛ خوش خوی گردیدن آن زن . || خلق . (منتهی الارب ). رجوع به خلق در این لغت نامه شود.


خلاقة. [ خ َل ْ لا ق َ ] (ع ص ) مؤنث خَلاّ ق . (از ناظم الاطباء).
- قوه ٔ خلاقة ؛قوتی که ایجاد صور بدیعه می کند.


فرهنگ عمید

آفریننده.


کلمات دیگر: