شکسته گردیدن .
ترفت
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
ترفت. [ ت َ رَف ْ ف ُ ] ( ع مص ) شکسته گردیدن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).
ترفة. [ ت ُ ف َ ] ( ع اِ ) تازگی از نعمت و آسایش. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). نعمت. ( اقرب الموارد ). نعمت و فراخی عیش. ( از المنجد ). || طعام خوشمزه. || تحفه و ارمغان. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). || تحفه و چیزتازه. ( منتهی الارب ). || تندی میانه لب برین. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( بحر الجواهر ) ( از اقرب الموارد ) ( از المنجد ). || دزی در ذیل قوامیس عرب این کلمه را مجمر، بخوردان ، عطرسوز معنی کرده است. ( دزی ج 1 ص 145 ).
ترفة. [ ت ُ ف َ ] ( ع اِ ) تازگی از نعمت و آسایش. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). نعمت. ( اقرب الموارد ). نعمت و فراخی عیش. ( از المنجد ). || طعام خوشمزه. || تحفه و ارمغان. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). || تحفه و چیزتازه. ( منتهی الارب ). || تندی میانه لب برین. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( بحر الجواهر ) ( از اقرب الموارد ) ( از المنجد ). || دزی در ذیل قوامیس عرب این کلمه را مجمر، بخوردان ، عطرسوز معنی کرده است. ( دزی ج 1 ص 145 ).
ترفت . [ ت َ رَف ْ ف ُ ] (ع مص ) شکسته گردیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
فرهنگ عمید
۱. نعمت و آسایش.
۲. زندگانی فراخ و با نازونعمت.
۲. زندگانی فراخ و با نازونعمت.
کلمات دیگر: