دریافتن یا تشخیص دادن باز شناختن
شناسیدن
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
شناسیدن. [ ش ِ دَ ] ( مص ) تعریف کردن و شناساندن. ( آنندراج ). || شناختن. || دریافتن. || فهمیدن و واقف شدن. ( ناظم الاطباء ). || تشخیص دادن. بازشناختن :
موبمو و ذره ذره مکر نفس
می شناسیدند چون گل از کرفس.
موبمو و ذره ذره مکر نفس
می شناسیدند چون گل از کرفس.
مولوی.
فرهنگ عمید
= شناختن
شناختن#NAME?
کلمات دیگر: