کلمه جو
صفحه اصلی

شکک

فرهنگ فارسی

جمع شکیکه یا جمع شکوک .

لغت نامه دهخدا

شکک. [ ش َ ک َ ] ( اِ ) طنبوره. ( ناظم الاطباء ) ( از فرهنگ جهانگیری ). طنبوره را گفته اند و آن سازی است معروف. ( برهان ). || آواز پای هنگام راه رفتن. ( ناظم الاطباء ) ( از برهان ). شرفاک. شلپوی. شکشک. رجوع به مترادفات کلمه شود. || نام خاری گرد. ( ناظم الاطباء ). دوژه یعنی خاری که به دامن درآویزد. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ) ( از برهان ).

شکک. [ ش َ ک َ ] ( ع مص ) میل کردن به سوی کسی. ( از منتهی الارب ).

شکک. [ ش ِ ک َ ] ( ع اِ ) ج ِ شِکَّة. ( ناظم الاطباء ). رجوع به شکة شود.

شکک. [ ش ُ ک َ ] ( ع اِ ) ج ِ شکیکة. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). رجوع به شکیکة شود. || ج ِ شَکوک. ( ناظم الاطباء ). رجوع به شکوک شود.

شکک . [ ش َ ک َ ] (اِ) طنبوره . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جهانگیری ). طنبوره را گفته اند و آن سازی است معروف . (برهان ). || آواز پای هنگام راه رفتن . (ناظم الاطباء) (از برهان ). شرفاک . شلپوی . شکشک . رجوع به مترادفات کلمه شود. || نام خاری گرد. (ناظم الاطباء). دوژه یعنی خاری که به دامن درآویزد. (انجمن آرا) (آنندراج ) (از برهان ).


شکک . [ ش َ ک َ ] (ع مص ) میل کردن به سوی کسی . (از منتهی الارب ).


شکک . [ ش ِ ک َ ] (ع اِ) ج ِ شِکَّة. (ناظم الاطباء). رجوع به شکة شود.


شکک . [ ش ُ ک َ ] (ع اِ) ج ِ شکیکة. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به شکیکة شود. || ج ِ شَکوک . (ناظم الاطباء). رجوع به شکوک شود.


فرهنگ عمید

۱. (موسیقی ) طنبور، تنبور.
۲. صدای پا هنگام راه رفتن.

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] تکرار در قرآن: ۱۵(بار)

پیشنهاد کاربران

ساز تنبور . . .


کلمات دیگر: