بوق زدن
فارسی به انگلیسی
to blow the horn
toot, tootle, honk
فارسی به عربی
نعیب
مترادف و متضاد
داد زدن، جیغ کشیدن، بوق زدن، هو کردن
فرهنگ فارسی
( مصدر ) ۱ - نواختن بوق ۲ - گوز دادن .
لغت نامه دهخدا
بوق زدن. [ زَ دَ ] ( مص مرکب ) از عالم سرنا زدن و نای زدن. ( آنندراج ). نواختن بوق. ( فرهنگ فارسی معین ) :
چون بوق زدن باشد در گاه هزیمت
مردی که جوانی کند اندر گه پیری.
ورنه مجنونی چرا می پای کوبی در سرب.
ز جاهی خیمه بر عیوق می زن.
چون بوق زدن باشد در گاه هزیمت
مردی که جوانی کند اندر گه پیری.
( از قابوسنامه ).
در هزیمت چون زنی بوق ار بجایستت خردورنه مجنونی چرا می پای کوبی در سرب.
ناصرخسرو.
تو نیز اندر هزیمت بوق می زن ز جاهی خیمه بر عیوق می زن.
نظامی.
|| کنایه از گوز دادن. ( آنندراج ) ( فرهنگ فارسی معین ).پیشنهاد کاربران
Honking
To honk a horn
Honk your horn
Honk the horn
Honk your horn
Honk the horn
کلمات دیگر: