کلمه جو
صفحه اصلی

برکوه

لغت نامه دهخدا

برکوه . [ ب َ ] (اِ مرکب ) براکوه : هر، شهرکیست به برکوه نهاده و با آبهای بسیار. (حدود العالم ).


برکوه . [ ب َ ] (اِخ ) دهی از دهستان مؤمن آباد بخش درمیان شهرستان بیرجند. جلگه و معتدل است . سکنه 448تن . آب آن از قنات و محصول آن غلات و چغندر است . شغل زراعت . راه مالرو. (از فرهنگجغرافیایی ایران ج 9).


برکوه . [ ب َ ] (اِخ ) شهری است که ابرقوه معرب آن است . (انجمن آرا). نام شهری است از عراق که آنرا ابرقو گویند. (برهان ).


برکوه. [ ب َ ] ( اِ مرکب ) براکوه : هر، شهرکیست به برکوه نهاده و با آبهای بسیار. ( حدود العالم ).

برکوه. [ ب َ ] ( اِخ ) شهری است که ابرقوه معرب آن است. ( انجمن آرا ). نام شهری است از عراق که آنرا ابرقو گویند. ( برهان ).

برکوه. [ ب َ ] ( اِخ ) دهی از دهستان مؤمن آباد بخش درمیان شهرستان بیرجند. جلگه و معتدل است. سکنه 448تن. آب آن از قنات و محصول آن غلات و چغندر است. شغل زراعت. راه مالرو. ( از فرهنگجغرافیایی ایران ج 9 ).

دانشنامه عمومی

مختصات: ۳۲°۳۱′۵۲″ شمالی ۵۹°۳۹′۲۸″ شرقی / ۳۲٫۵۳۱۱۱°شمالی ۵۹٫۶۵۷۷۸°شرقی / 32.53111; 59.65778
محمد صدیق، عبدالرزاق، «صهوة الفارس فی تاریخ عرب فارس» ، چاپ اول، شارجه: چاپ خانه المعارف، ۱۹۹۳ میلادی به (عربی).
برکوه روستایی است از توابعِ شهرستان کنگان استان بوشهر در جنوبِ ایران.

پیشنهاد کاربران

در زبان لری بختیاری به معنی
بر::کنار. برابر. بر روی
کنار کوه
Barko


کلمات دیگر: