کلمه جو
صفحه اصلی

تریش

فرهنگ فارسی

به نیکی رسیدن و بدنبال آن اثر آن بر وی دیده شدن .

لغت نامه دهخدا

تریش . [ ت َ ] (اِ) خدمت . (آنندراج ). به ترکی خدمت . (مؤیدالفضلا).


تریش. [ ت َ / ت ِ ] ( اِ ) پاره بلند کم عرض که از پارچه یا پوست یا امثال آنها جدا کنند. ( فرهنگ نظام ). قطعه ای از پارچه و یا پوست و جز آن که بلند و باریک باشد. ( ناظم الاطباء ). تریشه. ( ناظم الاطباء ) ( فرهنگ نظام ). و رجوع به تریشه شود.

تریش. [ ت َ ] ( اِ ) خدمت. ( آنندراج ). به ترکی خدمت. ( مؤیدالفضلا ).

تریش. [ ت َی ْ ی ُ ] ( ع مص ) به نیکی رسیدن و بدنبال آن ، اثر آن بروی دیده شدن. ( از اقرب الموارد ). ارتیاش. ( اقرب الموارد ). رجوع به همین کلمه شود. || ابوالفتوح در تفسیر خود کلمه «ریشا» را به نقل از عبداﷲ عباس ، مجاهد و ضحاک و سدی به مال تفسیر کرده و اضافه میکند: یقول اعرب ، تریش الرجل اذا تمول. ( تفسیر ابوالفتوح چ 2 ج 4 ص 356 ).

تریش . [ ت َ / ت ِ ] (اِ) پاره ٔ بلند کم عرض که از پارچه یا پوست یا امثال آنها جدا کنند. (فرهنگ نظام ). قطعه ای از پارچه و یا پوست و جز آن که بلند و باریک باشد. (ناظم الاطباء). تریشه . (ناظم الاطباء) (فرهنگ نظام ). و رجوع به تریشه شود.


تریش . [ ت َی ْ ی ُ ] (ع مص ) به نیکی رسیدن و بدنبال آن ، اثر آن بروی دیده شدن . (از اقرب الموارد). ارتیاش . (اقرب الموارد). رجوع به همین کلمه شود. || ابوالفتوح در تفسیر خود کلمه ٔ «ریشا» را به نقل از عبداﷲ عباس ، مجاهد و ضحاک و سدی به مال تفسیر کرده و اضافه میکند: یقول اعرب ، تریش الرجل اذا تمول . (تفسیر ابوالفتوح چ 2 ج 4 ص 356).


دانشنامه عمومی

تریش، روستایی از توابع بخش بشاگرد شهرستان جاسک در استان هرمزگان ایران است.
این روستا در دهستان گوهران قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن ۸۴ نفر (۱۵خانوار) بوده است.

پیشنهاد کاربران

تریش ( تلیش ) ::در زبان لری بختیاری به معنی
پاره

جمله لری

همو پرچه نه به تریشنس ::
همان پارچه را پاره کن

ما مشدیا هم از کلمه تریش استفاده می کنیم 😂
به معنای پاره کردن



کلمات دیگر: