پیشروی کردن
فارسی به انگلیسی
فارسی به عربی
موکب
مترادف و متضاد
پیشرفت کردن، راهپیمایی کردن، قدم رو کردن، نظامی وار راه رفتن، پیشروی کردن، تاختن بر
فرهنگ فارسی
( مصدر ) ۱- پیش رفتن از جای خود فراتر رفتن . ۲- ترقی کردن کمال یافتن . ۳- در آمدن در مجاور گذشتن از حد طبیعی و در آمدن در حیط. مجاور ( چنانکه لشکری از مرز بگذرد ).
لغت نامه دهخدا
پیشروی کردن. [ رَ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) درآمدن درمجاور. گذشتن از حد طبیعی و بمجاور درآمدن چنانکه لشکری از مرز. || پیش رفتن. از آنجا که هست فراتر رفتن. || ترقی کردن. کمال یافتن.
پیشنهاد کاربران
راندن
حسن پادشاه و یارانش تا ساحل دریای اسود راندند.
حسن پادشاه و یارانش تا ساحل دریای اسود راندند.
کلمات دیگر: