تعلق گرفتن
فارسی به انگلیسی
فارسی به عربی
جمع
مترادف و متضاد
تعلق گرفتن، افزوده شدن، منتج گردیدن
لغت نامه دهخدا
تعلق گرفتن. [ ت َ ع َل ْ ل ُ گ ِ رِ ت َ ] ( مص مرکب ) اتصال و ارتباط داشتن. پیوستگی داشتن : سعی نکنم در شکست هیچ چیز که بیعت به آن تعلق گرفته. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 316 ). و خدا چنانکه داناست بر آنکه من آن را بگردن گرفته ام داناست بر آنکه من وفا خواهم کرد و به همه آنچه بیعت به آن تعلق گرفته است. ( تاریخ بیهقی ایضاً ص 317 ). و رجوع به تعلق و دیگر ترکیب های آن شود.
پیشنهاد کاربران
عاید شدن
در نظر گرفتن
کلمات دیگر: