کلمه جو
صفحه اصلی

درهم شکستن

فارسی به انگلیسی

squash


squash, to break up, to rout
overwhelm

to break up, to rout


to break up


فارسی به عربی

اغمر , تحطم , حطم

مترادف و متضاد

overwhelm (فعل)
دست پاچه کردن، منکوب کردن، درهم شکستن، پایمال کردن، سراسر پوشاندن، مستغرق دراندیشه شدن

smash (فعل)
خرد کردن، درهم شکستن، ورشکست شدن، شکست دادن، بشدت زدن، پرس کردن، درهم کوبیدن

break down (فعل)
تجزیه کردن، درهم شکستن، از اثر انداختن، تقسیم بندی کردن

force (فعل)
مجبور کردن، درهم شکستن، بیرون کردن، راندن، قفل را شکستن، بزور باز کردن، بی عصمت کردن، به زور جلو رفتن

crash (فعل)
خرد کردن، تصادم کردن، درهم شکستن، سقوط کردن، ریز ریز شدن، ناخوانده وارد شدن

vanquish (فعل)
درهم شکستن، شکست دادن، غالب امدن، پیروز شدن بر، مغلوب ساختن

scrunch (فعل)
درهم شکستن، بهم فشردن، مچاله کردن

فرهنگ فارسی

شکستن منکسر کردن خرد کردن مغلوب کردن منکوب کردن

لغت نامه دهخدا

درهم شکستن. [ دَ هََ ش ِ ک َ ت َ ] ( مص مرکب ) شکستن. منکسر کردن. خرد کردن :
ور دست من به چرخ رسیدی چنانکه آه
بند و طلسم او همه درهم شکستمی.
خاقانی.
حصار پیروزجی و سقف بنفسجی آسمان را چون صور نخستین درهم خواهی شکستن. ( منشآت خاقانی چ دانشگاه ص 7 ). همه زرادخانه بشریت درهم شکست. ( منشآت خاقانی ص 208 ).
ز ناله بر هوا چون کله بستی
فلکها را طبق درهم شکستی.
نظامی.
بفرمود درهم شکستند خرد
مبدل شد آن عیش صافی به درد.
سعدی.
نزد تارک جنگجو را بدست
که خود و سرش را نه درهم شکست.
سعدی.
- دل کسی درهم شکستن ؛ وی را آزرده خاطر کردن :
درهم شکسته ای دل خاقانی از جفا
تاوان بده ز لعل دوگوهر شکسته ای.
خاقانی.
و رجوع به «بهم درشکستن » در ردیف خود شود. || مغلوب کردن. منکوب کردن : تیمور لشکر بزرگ امیر حسین را درهم شکست. ( یادداشت مرحوم دهخدا ).
لشکر آز و نیاز و حرص را
خوار دار و لشکرش درهم شکن.
ناصرخسرو.

دانشنامه عمومی

درهم شکستن (فیلم ۱۹۹۷). درهم شکستن یا انهدام (به انگلیسی: Breakdown) فیلمی است محصول سال ۱۹۹۷ و به کارگردانی جاناتان موستو است. در این فیلم بازیگرانی همچون کرت راسل، جی تی والش، کاتلین کویینلان، ام. سی. گینی، جک نوثورتی، مویرا هریس، رکس لین، جک مک گی، استیون ودینگتون، توماس کوپاچ ایفای نقش کرده اند.
۲ مه ۱۹۹۷ (۱۹۹۷-05-۰۲)
جف تیلور در یک جاده خلوت به همراه همسرش امی از بوستون به سمت سن دیگو رانندگی می کند. دیری نمی گذرد که خودرویش که یک جیپ گرند چروکی است از کار می افتد. آنها از ماشین پیاده شده و به دنبال کمک هستند. یک کامیون از آنجا رد می شود و جف برایش دست تکان می دهد اما کامیون از کنارشان می گذرد.
چند دقیقه بعد کامیون بازمی گردد و صاحب کامیون به آنها می گوید در این نزدیکی ها نمی توانند تعمیرگاهی پیدا کنند اما کمی جلوتر رستورانی است که وی می تواند آنها را به آنجا برساند. جف از امی می خواهد که با کامیون به رستوران برود تا خودش فکری به حال ماشین بکند. امی می پذیرد و سوار کامیون می شود و می رود. جف که همچنان منتظر کمک است خسته می شود و خود دستی به ماشینش می زند. ماشین کار می کند. وی سوار ماشین شده و به سمت رستوران می رود.
وقتی داخل می شود همسرش را نمی یابد. او از صاحب آنجا دربارهٔ همسرش می پرسد اما هیچ کس به وی جواب درستی نمی دهد. جف که عصبی شده لیست مشتریان را از دست صاحب رستوران می گیرد اما اسم همسرش را نمی بیند. جف پس از اینکه از آنجا خارج می شود کامیون را می بیند. او کامیون را تعقیب می کند و بالاخره موفق می شود کامیون را نگاه دارد او از صاحب کامیون دربارهٔ همسرش می پرسد اما صاحب کامیون ادعا می کند که تا به حال او و همسرش را ندیده است. یک پلیس سر می رسد و پس از شنیدن ادعاهای دو مرد به همراه جف کامیون را وارسی می کنند اما اثری از امی نمی یابند. وی به صاحب کامیون اجازه رفتن می دهد و جف به همراه پلیس به اداره پلیس می رود.


کلمات دیگر: