anticipate, envision, expect, foresee, foretell, portend, predict, project, prophesy, provide, visualize
پیش بینی کردن
فارسی به انگلیسی
فارسی به عربی
احدس , تاريخ سابق , تنبا , توقع
احدس , تاریخ سابق , تنبا , توقع
( پیش بینی کردن (باتفال ) ) متنبی
( پیش بینی کردن (باتفال ) ) متنبی
مترادف و متضاد
تخمین زدن، پیش بینی کردن، از پیش نشان دادن
اخطار کردن، پیش بینی کردن
پیش بودن، پیش بینی کردن، جلوانداختن
پیش بینی کردن
پیش بینی کردن، دارو دادن، تخدیر کردن
پیش بینی کردن، جلوانداختن، پیشدستی کردن، سبقت جستن، انتظار داشتن، پیش گرفتن بر، سبقت جستن بر
پیش بینی کردن، تشخیص دادن
پیش بینی کردن
پیش بینی کردن، از پیش دانستن، قبلا تهیه دیدن
پیش بینی کردن، طالع دیدن، از پیش اگاهی دادن یا حدی زدن
فرهنگ فارسی
۱- ( مصدر ) عاقبت اندیشیدندوراندیشیدن : خردمندی و پیش بینی کنی توانایی و پاکدینی کنی . ( فردوسی ) ۲- احتیاط کردن حزم ورزیدن . ۳- ( مصدر ) دریافتن و گفتن حوادث قبل از وقوع آنها غیب گفتن .
فرهنگ معین
(کَ دَ ) (مص ل . ) ۱ - احتیاط کردن . ۲ - پی بردن به حوادث قبل از وقوع آن ها.
لغت نامه دهخدا
پیش بینی کردن. [ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) مآل اندیشی کردن. عاقبت اندیشی کردن. احتیاط بکار بردن. آخربینی کردن. آخر دیدن. رجوع به پیش بینی شود :
خردمندی و پیش بینی کنی
توانایی و پاک دینی کنی.
خردمندی و پیش بینی کنی
توانایی و پاک دینی کنی.
فردوسی.
پیشنهاد کاربران
predict
Anticipate
Forecast
کلمات دیگر: