کلمه جو
صفحه اصلی

پیشرفت کردن

فارسی به انگلیسی

advance, blossom, develop, gain, move, proceed, progress

فارسی به عربی

ازدهار , ازدهر , اکثر , تحسن , تقدم

مترادف و متضاد

progress (فعل)
پیش رفتن، پیشرفت کردن

improve (فعل)
اصلاح کردن، بهتر کردن، بهبودی یافتن، تکمیل کردن، پیشرفت کردن، بهبودی دادن، اصلاحات کردن

further (فعل)
جلو بردن، پیش بردن، ادامه دادن، پیشرفت کردن، کمک کردن به

march (فعل)
پیشرفت کردن، راهپیمایی کردن، قدم رو کردن، نظامی وار راه رفتن، پیشروی کردن، تاختن بر

go forward (فعل)
پیش رفتن، پیشرفت کردن

buck up (فعل)
شجاع شدن، تهییج کردن، پیشرفت کردن، روحیه کسی را درک کردن

prosper (فعل)
پیشرفت کردن، موفق شدن، رونق یافتن، کامکار شدن، کامیاب شدن

thrive (فعل)
پیشرفت کردن، موفق شدن، رونق یافتن، کامیاب شدن

فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱- پیشروی کردن جلو رفتن . ۲- ترقی کردن ارتقائ . ۳- میسر بودن .

لغت نامه دهخدا

پیشرفت کردن. [ رَ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) پیشروی کردن. جلو رفتن. || ترقی کردن. || میسر بودن.

جدول کلمات

ارتقا


کلمات دیگر: