کلمه جو
صفحه اصلی

بخشیدنی

فارسی به انگلیسی

pardonable, that is given, forgivable

forgivable


فارسی به عربی

قابل للعفو , معذور

مترادف و متضاد

excusable (صفت)
معاف شدنی، قابل بخشش و معافیت، بخشیدنی

forgivable (صفت)
بخشیدنی، قابل بخشایش، بخشش پذیر، قابل عفو

venial (صفت)
بخشیدنی، قابل عفو

فرهنگ فارسی

چیزی که قسمت کردن آن واجب است قسمت کردنی .

لغت نامه دهخدا

بخشیدنی. [ ب َ دَ ] ( ص لیاقت ) چیزی که قسمت کردن آن واجب است. واجب القسمه. ( از یادداشت مؤلف ). قسمت کردنی :
زن و خانه و چیز بخشیدنیست
تهی دست کس با توانگر یکیست.
فردوسی ( شاهنامه چ بروخیم ج 8 ص 2302 ).
مزدک گفت مال بخشیدنی است میان مردمان. ( سیاست نامه خواجه نظام الملک ). || پیشکشی. هدیه. ( از ولف ). آنچه در خور بذل و بخشش باشد :
چو بخشیدنی باشد و تخت عاج
نخواهم ز گیتی از این پس خراج.
فردوسی.
ز گستردنی هم ز پوشیدنی
بباید بهایی و بخشیدنی.
فردوسی.


کلمات دیگر: