پیشخدمتی کردن
فارسی به انگلیسی
فارسی به عربی
انتظار , حامل ادواة الجولف , خادم
مترادف و متضاد
منتظر شدن، انتظار کشیدن، پیشخدمتی کردن، صبر کردن، چشم براه بودن
بکار رفتن، بدرد خوردن، خوراک دادن، خدمت کردن، پیشخدمتی کردن، توپ را زدن، خدمت انجام دادن
پیشخدمتی کردن
پیشخدمتی کردن، صفحات را نمره گذاری کردن
پیشخدمتی کردن
پیشخدمتی کردن
کلمات دیگر: