to feed, to nourish
تغذیه کردن
فارسی به انگلیسی
feed, nourish, nurture
فارسی به عربی
غذاء , مرعی
مترادف و متضاد
جلو بردن، طعمه کردن، خوراک دادن، پروردن، سیر کردن، خوردن، خوراندن، قورت دادن، غذا دادن، چراندن، تغذیه کردن، خواربار تامین کردن
قوت دادن، خوراک دادن، خوراندن، غذا دادن، تغذیه کردن
چریدن، چراندن، تغذیه کردن، چرانیدن، چریدن در
فرهنگ فارسی
۱ - ( مصدر ) خوراک دادن غذا دادن . ۲ - خوردن .
غذا خوردن و پرورش دادن
غذا خوردن و پرورش دادن
لغت نامه دهخدا
تغذیه کردن. [ ت َ ی َ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) غذا خوردن و پرورش دادن. ( ناظم الاطباء ).
کلمات دیگر: