circumvent
پیشدستی کردن
فارسی به انگلیسی
circumvent
anticipate, forestall, pre-empt, preempt
فارسی به عربی
توقع
مترادف و متضاد
پیش بینی کردن، جلوانداختن، پیشدستی کردن، سبقت جستن، انتظار داشتن، پیش گرفتن بر، سبقت جستن بر
پیشدستی کردن، زرنگی بیشتری بکار بردن
فرهنگ فارسی
( مصدر ) سبقت جستن بر کسی در کاری پیشی گرفتن تقدم جستن : تو پیروزی ار پیشدستی کنی سرت پست گردد چو سستی کنی . ( شا. بخ ۲۳۹۶ : ۸ ) مصلحت ما در آن که پیشدستی کنیم و او را بمکر و حیلت بگیریم .
لغت نامه دهخدا
پیشدستی کردن. [ دَ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) تبادر. مبادرت کردن. سبقت جستن. پیشی گرفتن. سبقت گرفتن. تقدم جستن. بوص. اقدام. ( از منتهی الارب ) : سپاه اسلام از پیلان فرار همی کردند و کسی پیشدستی همی نکرد، چون مهلب چنان دید پیشدستی کرد و پیش زنده پیل اندر شد. ( تاریخ سیستان ). این زن بر ما شناعت کند، ما را خود پیشدستی باید کردن. ( اسکندرنامه نسخه سعید نفیسی ). اما فردا و پس فردا باید کردن تا آن لشکر بجنگ پیشدستی کند. ( اسکندرنامه نسخه نفیسی ).
گر او پیشدستی کند غم مدار
ورافراسیاب است مغزش برآر.
گر او پیشدستی کند غم مدار
ورافراسیاب است مغزش برآر.
سعدی.
مصلحت ما در آن که پیشدستی کنیم و او را بمکر و حیلت بگیریم. ( تاریخ غازانی ص 114 ). و در آنوقت سلطان از جانب ختای مستشعر بود که نباید که پیشدستی کند. ( جهانگشای جوینی ). فرط؛ پیشدستی کردن و از حد درگذشتن در گفتار. ( منتهی الارب ). رجوع به امثله ذیل لغت پیشدستی شود.پیشنهاد کاربران
به معنای زودتر گفتن یا انجام دادن و . . .
برای مثال: در اتهام خویش پیش دستی میکنم و قبل از آنکه تو بگویی اعتراف میکنم.
برای مثال: در اتهام خویش پیش دستی میکنم و قبل از آنکه تو بگویی اعتراف میکنم.
سبقت گرفتن زود تر یک کاری رو انجام دادن
کلمات دیگر: