مترادف تعلق داشتن : متعلق بودن، دل بستگی داشتن، علاقه داشتن، وابسته بودن
تعلق داشتن
مترادف تعلق داشتن : متعلق بودن، دل بستگی داشتن، علاقه داشتن، وابسته بودن
فارسی به انگلیسی
to belong, to depend
belong
فارسی به عربی
عد
مترادف و متضاد
وابسته بودن، تعلق داشتن، مال کسی بودن
متعلقبودن
دلبستگی داشتن، علاقه داشتن
وابسته بودن
۱. متعلقبودن
۲. دلبستگی داشتن، علاقه داشتن
۳. وابسته بودن
لغت نامه دهخدا
تعلق داشتن. [ ت َ ع َل ْ ل ُ ت َ ] ( مص مرکب ) پیوند داشتن. بستگی داشتن علاقه و دلبستگی داشتن. دوستی و محبت داشتن. خواهانی. کشش و پیوستگی :
دلی که با سر زلفت تعلقی دارد
چگونه جمع شود با چنین پریشانی.
هرکه ندارد دواب خویش پرست است.
دلی که با سر زلفت تعلقی دارد
چگونه جمع شود با چنین پریشانی.
سعدی.
با چو تو روحانیی تعلق خاطرهرکه ندارد دواب خویش پرست است.
سعدی.
در آن فرصت مرا به خاتونی تعلق شده بود.... چرا نمیگویی که بر فلان فلان خاتون تعلق دارم و عاشق شده ام ؟ ( انیس الطالبین بخاری ص 119 ). و رجوع به تعلق و دیگر ترکیبهای آن شود.کلمات دیگر: