کلمه جو
صفحه اصلی

تصمیم داشتن

فارسی به عربی

عقل

مترادف و متضاد

mind (فعل)
ذکر کردن، مواظبت کردن، ملتفت بودن، بخاطر آوردن، تذکر دادن، اعتناء کردن به، مراقب بودن، یاداوری کردن، تصمیم داشتن

فرهنگ فارسی

( مصدر ) آهنگ داشتن قصد انجام دادن کاری داشتن .

لغت نامه دهخدا

تصمیم داشتن. [ ت َ ت َ ] ( مص مرکب ) عزم داشتن. اراده داشتن. قصد داشتن : او تصمیم دارد که این کار را بکند.

پیشنهاد کاربران

بنا داشتن


کلمات دیگر: