کلمه جو
صفحه اصلی

درود گفتن

فارسی به انگلیسی

greet, hail, remember, salute, wish

فارسی به عربی

حی

مترادف و متضاد

greet (فعل)
تبریک گفتن، سلام دادن، درود گفتن

فرهنگ فارسی

درود کردن خداحافظ کردن درود دادن

لغت نامه دهخدا

درود گفتن. [ دُ گ ُ ت َ ] ( مص مرکب ) درود کردن. خداحافظ کردن. وداع کردن. ( ناظم الاطباء ). تصلیة. ( از منتهی الارب ). || درود دادن. سلام کردن. دعای خیر گفتن. آفرین و تحیت گفتن :
سوی طالقان آمد و مرورود
سپهرش همی داد گفتی درود.
فردوسی.
همی خورد هرکس به آوای رود
همی گفت هرکس به شادی درود.
فردوسی.
آمد از اورنگ بزرگی فرود
دست به گل درزد و گفتش درود.
میرخسرو ( از آنندراج ).

پیشنهاد کاربران

تحیت


کلمات دیگر: