کلمه جو
صفحه اصلی

درهم انداختن

فارسی به عربی

اشغل

مترادف و متضاد

engage (فعل)
مشغول کردن، گرفتن، از پیش سفارش دادن، نامزد کردن، استخدام کردن، بکار گماشتن، متعهد کردن، درهم انداختن، گیر دادن، گرو گذاشتن، گرو دادن، قول دادن، نامزد گرفتن، عهد کردن


کلمات دیگر: