کلمه جو
صفحه اصلی

سودازده


مترادف سودازده : خیال زده، خیالی، آشفته، شیفته، سودایی، مالیخولیایی، دیوانه، مجنون ، عاشق

متضاد سودازده : عاقل، معشوق

برابر پارسی : آشفته، درهم، دل از دست داده، خرد از دست داده

فارسی به انگلیسی

melancholic, enamoured

فارسی به عربی

سوداوی

مترادف و متضاد

melancholic (اسم)
ادم افسرده، سودا زده

۱. خیالزده، خیالی، آشفته، شیفته، سودایی، مالیخولیایی
۲. دیوانه، مجنون ≠ عاقل
۳. عاشق ≠ معشوق


فرهنگ فارسی

ویژگی فرد دچار سودازدگی متـ . مالیخولیایی


مالیخولیائی، آشفته، شیفته، عاشق
( صفت ) ۱ - مالیخولیایی . ۲ - دیوانه مجنون . ۳ - عاشق .

فرهنگ معین

( ~ . زَ دَ یا دِ ) [ ع - فا. ] (ص مف . ) ۱ - دیوانه . ۲ - عاشق .

لغت نامه دهخدا

سودازده. [ س َ / سُو زَ دَ / دِ ] ( ن مف مرکب ) آنکه سودا در مزاج او تأثیر کرده باشد. ( آنندراج ). دیوانه. ( شرفنامه منیری ) :
سودازده با قمر نسازد
صفرازده را شکر نسازد.
نظامی.
سودازده ای کز همه عالم بتو پیوست
دل نیک بدادت که دل از وی بگسستی.
سعدی.
فتنه شاهد سودازده باغ و بهار
عاشق نغمه مرغان سحر بازآمد.
سعدی.
روزگاریست که سودازده روی توام
خوابگه نیست بجز خاک سر کوی توام.
سعدی.
در سنبلش آویختم از روی نیاز
گفتم من سودازده را کار بساز.
حافظ.
تابود نسخه عطری دل سودازده را
از خط غالیه سای تو سوادی طلبیم.
حافظ.
تا سر زلف تو در دست نسیم افتاده ست
دل سودازده از غصه دو نیم افتاده ست.
حافظ.

فرهنگ عمید

۱. مالیخولیایی.
۲. آشفته.
۳. شیفته، عاشق.

فرهنگستان زبان و ادب

{melancholic} [روان شناسی] ویژگی فرد دچار سودازدگی متـ . مالیخولیایی


کلمات دیگر: