ساحرة
پیره زن
فارسی به عربی
مترادف و متضاد
عفریته، ساحره، زن جادوگر، پیرهزن
فرهنگ فارسی
( صفت ) زن پیر پیره زال : هر کنیزی که شه خریی زود پیره زن در گزاف دیدی سود... ( هفت پیکر ۱۸۳ )
لغت نامه دهخدا
پیره زن. [ رَ/ رِ ] ( اِ مرکب ) پیرزن. مقابل پیره مرد. رجوع به پیرزن شود: پوشیده مشرفان داشت از قبیل غلامان و فراشان و پیره زنان. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 116 ). از آن پیره زن حلواها و خوردنیها آرزو کردند. ( تاریخ بیهقی ).
چراغ پیره زن گر خوش نسوزد
فتیله برکشد تا برفروزد.
چراغ پیره زن چون برفروزد.
بارکش پیره زنان گردنت.
مرگش طلبی زرش ستانی.
پیره زن در گزاف دیدی سود.
دروغ گفت که دستش نمیرسد به ثمار .
چه غم خورد که بمیرد چراغ پیره زنی.
چراغ پیره زن گر خوش نسوزد
فتیله برکشد تا برفروزد.
نظامی.
نبینی برق کآهن را بسوزدچراغ پیره زن چون برفروزد.
نظامی.
دام یتیمان نبود دامنت بارکش پیره زنان گردنت.
نظامی.
چون پیره زنیست کز گرانی مرگش طلبی زرش ستانی.
نظامی.
هر کنیزی که شه خریدی زودپیره زن در گزاف دیدی سود.
نظامی.
که گفت پیره زن از میوه میکند پرهیزدروغ گفت که دستش نمیرسد به ثمار .
سعدی.
فرشته ای که وکیلست بر خزاین بادچه غم خورد که بمیرد چراغ پیره زنی.
سعدی.
فرهنگ عمید
زن سال خورده، پیرزن، زن پیر.
پیشنهاد کاربران
ننه پیروک / پیره زن = پیرزن
( گویش تهرانی )
( گویش تهرانی )
کلمات دیگر: