کلمه جو
صفحه اصلی

بد نام کردن

فارسی به انگلیسی

stigmatize, smear, to defame, to disgrace
bespatter
, blot, defame, denigrate, discredit, disgrace

to defame, to disgrace


stigmatize


فارسی به عربی

التشهیر، اطعن به , اعدام , عیب , موذی ، تشویه السمعة

التشهير


مترادف و متضاد

denigration (اسم)
بد نام کردن

lynch (فعل)
بد نام کردن، زجر کشی کردن

vilify (فعل)
بدگویی کردن، بد نام کردن، بهتان زدن

blemish (فعل)
خوار کردن، عیب دار کردن، بد نام کردن، لکه دار کردن، خسارت وارد کردن، اسیب زدن، افترا زدن

attaint (فعل)
خوار کردن، محکوم کردن، بد نام کردن، مقصر دانستن

asperse (فعل)
خوار کردن، بد نام کردن، هتک شرف کردن، اهانت وارد اوردن، اب پاشیدن به

defame (فعل)
خوار کردن، بد نام کردن

denigrate (فعل)
بد نام کردن، سیاه کردن، لکه دار کردن، سیاه ساختن

malign (فعل)
بد نام کردن، بدخواهی کردن

traduce (فعل)
بد نام کردن، افترا زدن به، لکه دار کردن، بهتان زدن به، رسوا کردن

calumniate (فعل)
بد نام کردن، لکه دار کردن، افترا زدن، بهتان زدن به

پیشنهاد کاربران

اتهام

ننگین

آب بزشت ( بزشتی ) در جوی کسی راندن ؛ او را بدنام و متهم کردن :
یکی چاره سازم که بدگوی من
نراند بزشت آب در جوی من.
فردوسی.


کلمات دیگر: