تعاونی
فارسی به انگلیسی
cooperative
فارسی به عربی
ودی
مترادف و متضاد
مساعد، مهربان، دوستانه، خودمانی، تعاونی
تعاونی، وابسته به تشریک مساعی
فرهنگ فارسی
( صفت ) منسوب به تعاون یا شرکت تعاونی . شرکتی که برای کمک و یاری باعضای یک موسسه یا اداره تشکیل گردد .
فرهنگ معین
( ~. ) [ ع . ] (ص نسب . ) ۱ - منسوب و مربوط به تعاون . ۲ - مجموعه ای که با کمک اعضای آن و برای تأمین منافع همة اعضا تشکیل می شود (اقتصاد ).
فرهنگ عمید
۱. بر مبنای تعاون.
۲. (اقتصاد ) بنگاهی که با همکاری اعضای آن و برای تٲمین منافع تمامی اعضا راه اندازی و اداره می شود.
۳. (اسم ) هریک از شرکت هایی که به وسیلۀ اتوبوس، و بعضاً سواری، به حمل مسافران برون شهری می پردازند.
۲. (اقتصاد ) بنگاهی که با همکاری اعضای آن و برای تٲمین منافع تمامی اعضا راه اندازی و اداره می شود.
۳. (اسم ) هریک از شرکت هایی که به وسیلۀ اتوبوس، و بعضاً سواری، به حمل مسافران برون شهری می پردازند.
کلمات دیگر: