اصلب , علق
بدار اویختن
فارسی به عربی
مترادف و متضاد
اویختن، طناب انداختن، بدار اویختن، اویزان بودن، اویزان کردن، فروهشتن، چسبیدن به، متکی شدن بر، بدار اویخته شدن، معلق کردن
تخته بندی کردن، بدار اویختن، سکوبزدن
مصلوب کردن، مصلوب ساختن، بر صلیب اویختن، بدار اویختن
بدار اویختن، رسوا کردن
بدار اویختن، در کمند انداختن
خفه کردن، بدار اویختن، گلوی کسی یا چیزی را گرفتن
خفه کردن، بدار اویختن
کلمات دیگر: