کلمه جو
صفحه اصلی

پیروزی یافتن بر

فارسی به عربی

افتح

مترادف و متضاد

conquer (فعل)
تسلیم کردن، تسخیر کردن، فتح کردن، مغلوب کردن، پیروزی یافتن بر، غالب امدن، ستاندن

پیشنهاد کاربران

تخت گیری. [ ت َ ] ( حامص مرکب ) تخت گرفتن. پیروزی یافتن بر پادشاهی. عمل تخت گیر. پیروزی بر سلطانی :
جمشید یکم به تخت گیری
خورشید دوم به بی نظیری.
نظامی.

کارزار شکستن ؛ کنایه از ظفر یافتن. ( آنندراج ) :
همی گفت بهمن به اسفندیار
که گر نشکنی بشکنی کارزار.
نظامی ( از آنندراج ) .

ظفر یافتن. [ ظَ ف َ ت َ ] ( مص مرکب ) اِفلاج. اِظفار. بَلل. فَلج. استیلاء. کامیاب شدن. مظفر شدن. غلبه کردن. دست یافتن :
دلشاد زی و کامروا باش و ظفر یاب
بر کام و هوای دل و بر دشمن غدار.
فرخی.
مال شد در جهان چو منهزمی
تا بر او یافت جود تو ظفری.
مسعودسعد.


کلمات دیگر: