( پیش بودن (از ) ) تاریخ سابق
پیش بودن
فارسی به عربی
مترادف و متضاد
پیش بودن، پیش بینی کردن، جلوانداختن
فرهنگ فارسی
مقدم بودن جلو بودن
لغت نامه دهخدا
پیش بودن. [ دَ ] ( مص مرکب ) مقدم بودن. جلو بودن. اقدم بودن. تقدم داشتن. سابق بودن. برتری داشتن. || وجهه کسی یا چیزی بودن. مقابل و برابر او بودن. منظور نظر او بودن :
نیا را همین بود آیین و کیش
پرستیدن ایزدی بود پیش.
نیا را همین بود آیین و کیش
پرستیدن ایزدی بود پیش.
فردوسی.
رجوع به پیش در معانی مختلفه آن شود.کلمات دیگر: