impress
نقش انداختن
فارسی به انگلیسی
فرهنگ فارسی
نقش افکندن . تصویر کردن . نشان و اثر بر چیزی گذاشتن .
لغت نامه دهخدا
نقش انداختن. [ ن َ اَ ت َ ] ( مص مرکب ) نقش افکندن. تصویر کردن. نشان و اثر بر چیزی گذاشتن :
به یار تا رسد این نامه سرشک آلود
چه نقش ها که به بال کبوتراندازد.
به یار تا رسد این نامه سرشک آلود
چه نقش ها که به بال کبوتراندازد.
طالب ( از آنندراج ).
کلمات دیگر: