کلمه جو
صفحه اصلی

محمض

لغت نامه دهخدا

محمض. [ م َ م َ / م ُ م َ ] ( ع اِ ) موضعی که در وی گیاه شور خورد ستور. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ).

محمض. [ م ُ م ِ ] ( ع ص ) جائی که گیاه شور و تلخ رویاند. ( ناظم الاطباء ). محمضة.

محمض. [ م ُ ح َم ْ م ِ ] ( ع ص )نعت فاعلی از تحمیض. اندک کننده چیزی. ( آنندراج ).

محمض. [ م ُ ح َم ْ م َ ] ( ع ص ) ترشانیده. ( یادداشت مرحوم دهخدا ).

محمض . [ م َ م َ / م ُ م َ ] (ع اِ) موضعی که در وی گیاه شور خورد ستور. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).


محمض . [ م ُ ح َم ْ م َ ] (ع ص ) ترشانیده . (یادداشت مرحوم دهخدا).


محمض . [ م ُ ح َم ْ م ِ ] (ع ص )نعت فاعلی از تحمیض . اندک کننده ٔ چیزی . (آنندراج ).


محمض . [ م ُ م ِ ] (ع ص ) جائی که گیاه شور و تلخ رویاند. (ناظم الاطباء). محمضة.



کلمات دیگر: