محمیت. [ م َ ی َ ] ( ع مص ) حمیت. از چیزی ننگ و عار داشتن. ( از تاج المصادر بیهقی ). مَحمیَة. حمایت. حَمیَّة. ( منتهی الارب ). رجوع به محمیة شود.
محمیة. [ م َ ی َ ] ( ع مص ) محمیت. حَمیَّة. ننگ و عار داشتن. ( منتهی الارب ).
محمیة. [ م َ می ی َ ] ( ع ص ) حمایت شده. حراست شده : لازالت معمورة الاطراف والارکان محمیة الاکناف والبنیان. ( سندبادنامه ص 10 ).
- دولت محمیه ؛ دولت تحت الحمایة.
محمیة. [ م َ می ی َ ] ( اِخ ) ابن جزٔبن عید یغوث زبیدی. صحابی و از مهاجران به حبشه است و آنجا عامل رسول اﷲ ( ص ) بر تقسیم اخماس غنائم بود و پیامبر اسلام بر او اعماد داشت. جنگ مریسیع و بدر را دریافت و در فتح مصر حاضر بود و بدانجا ساکن شد و احتمالاً هم بدانجا در گذشته است. ( حدود سال 25 هَ. ق. ). ( الاعلام زرکلی ج 3 ). و نیز رجوع به امتاع الاسماع ص 197 و 198 و 251 شود.
محمیة. [ م َ ی َ ] ( ع مص ) محمیت. حَمیَّة. ننگ و عار داشتن. ( منتهی الارب ).
محمیة. [ م َ می ی َ ] ( ع ص ) حمایت شده. حراست شده : لازالت معمورة الاطراف والارکان محمیة الاکناف والبنیان. ( سندبادنامه ص 10 ).
- دولت محمیه ؛ دولت تحت الحمایة.
محمیة. [ م َ می ی َ ] ( اِخ ) ابن جزٔبن عید یغوث زبیدی. صحابی و از مهاجران به حبشه است و آنجا عامل رسول اﷲ ( ص ) بر تقسیم اخماس غنائم بود و پیامبر اسلام بر او اعماد داشت. جنگ مریسیع و بدر را دریافت و در فتح مصر حاضر بود و بدانجا ساکن شد و احتمالاً هم بدانجا در گذشته است. ( حدود سال 25 هَ. ق. ). ( الاعلام زرکلی ج 3 ). و نیز رجوع به امتاع الاسماع ص 197 و 198 و 251 شود.