کلمه جو
صفحه اصلی

کمرجی

لغت نامه دهخدا

کمرجی. [ ک َ م َ جی ی ] ( ص نسبی ) منسوب است به کمرجه که از قرای سغد سمرقند است. ( از انساب سمعانی ). منسوب است به کمرجه از قرای صغد. ( از معجم البلدان ).

کمرجی. [ ک َ م َ جی ی ] ( اِخ ) محمدبن احمدبن محمدالاسکاف المؤذن الصغدی الکمرجی راوی است و از محمدبن موسی الزکانی روایت کند و ابوسعید ادریسی از وی روایت کند. ( از معجم البلدان ).

کمرجی . [ ک َ م َ جی ی ] (اِخ ) محمدبن احمدبن محمدالاسکاف المؤذن الصغدی الکمرجی راوی است و از محمدبن موسی الزکانی روایت کند و ابوسعید ادریسی از وی روایت کند. (از معجم البلدان ).


کمرجی . [ ک َ م َ جی ی ] (ص نسبی ) منسوب است به کمرجه که از قرای سغد سمرقند است . (از انساب سمعانی ). منسوب است به کمرجه از قرای صغد. (از معجم البلدان ).



کلمات دیگر: