تصویر کردن
نقش کشیدن
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
نقش کشیدن. [ن َ ک َ / ک ِ دَ ] ( مص مرکب ) تصویر کردن :
نقش چشم خویش بر بال کبوتر می کشم
طالب دیدار را زین خوبتر مکتوب نیست.
نقش چشم خویش بر بال کبوتر می کشم
طالب دیدار را زین خوبتر مکتوب نیست.
قدسی ( از آنندراج ).
کلمات دیگر: