کنایه از آفریدن و تصور کردن .
نقش افکندن
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
نقش افکندن. [ ن َ اَ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) کنایه از آفریدن و تصویر کردن. ( از آنندراج ) :
باد صبا بر آب گر نقش قد افلح افکند
هم تو فلاح فتح را بر شط مفلحان بری.
باد صبا بر آب گر نقش قد افلح افکند
هم تو فلاح فتح را بر شط مفلحان بری.
خاقانی ( از آنندراج ).
کلمات دیگر: