painter
نقشگر
فارسی به انگلیسی
فرهنگ فارسی
( صفت ) نقاش مصور .
لغت نامه دهخدا
نقشگر. [ ن َ گ َ ] ( ص مرکب ) نقاش. مصور. نقش طراز. ( از آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ) :
مه که در انگیزش رنگ است چست
نقشگر صورت ایوان تست.
اگر میخانه و نقش و نگار این است وای من.
مه که در انگیزش رنگ است چست
نقشگر صورت ایوان تست.
امیرخسرو ( از آنندراج ).
نگار نقشگر آمد به دیر و شد بلای من اگر میخانه و نقش و نگار این است وای من.
سیفی ( از آنندراج ).
کلمات دیگر: