کودکی که دهان وی هنوز بوی شیر دهد .
شیر بوی
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
شیربوی. ( ص مرکب ) کودکی که دهان وی هنوز بوی شیر دهد. ( ناظم الاطباء ). بوی شیر دهنده. ( یادداشت مؤلف ). دارای بوی شیر :
همی می خورد با لب شیربوی
شود بیگمان زود پرخاشجوی.
همی می خورد با لب شیربوی
شود بیگمان زود پرخاشجوی.
فردوسی.
کلمات دیگر: