کلمه جو
صفحه اصلی

رین

فرهنگ فارسی

۱ - ( اسم ) چرک ریم . ۲ - زنگ . ۳ - ( تصوف ) حجابی است به دل که کشف آن جز بایمان نبود و آن حجاب کفر و ضلالت است ( کشف المحجوب ۴ . ) ۵٠۶ - ( مصدر ) غالب شدن گناه بر دل .
شهریست از حبشه که اندر وی سپاهسالار باشد با لشکر .

فرهنگ معین

(رَ یا رِ ) [ ع . ] ۱ - (اِ. ) چرک ، ریم . ۲ - زنگ . ۳ - حجابی است بر دل که کشف آن جز به ایمان نبود و آن حجاب کفر و ضلالت است . ۳ - (مص ل . ) غالب شدن گناه بر دل .

لغت نامه دهخدا

رین. ( اِ ) چرکی باشد که از جراحت رود و... و اصح ریم است. ( از انجمن آرا ). ریم. زنگ. چرک. ( ناظم الاطباء ). رجوع به ریم شود.

رین. [ رَ ] ( ع اِ ) گناه و عیب و ریمناکی. و در اصل چیزی است که بر دل چیره می شود وقساوت دل را فرا می گیرد و همه گناه بعد از گناه مرتکب می شود. ( از اقرب الموارد ). حجابی است بردل که کشف آن جز به ایمان نبود و آن حجاب کفر و ضلالت است. ( ازفرهنگ مصطلحات عرفاء چ سجادی ). رجوع به رینی شود.

رین. ( ع اِ ) ریم وزنگ. ریم. ( منتهی الارب ) ( از آنندراج ). زنگ که در شمشیر و آینه می افتد. ( از المعرب جوالیقی ذیل ص 159 ).

رین. [ رَ ] ( ع مص ) چیره شدن هوا و هوس بر دل. ( از اقرب الموارد ). غالب و چیره شدن گناه بر دل کسی. قوله تعالی : کلا بل ران علی قلوبهم. ( قرآن 14/83 ). غلب. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). غلبه کردن گناه بر دل. ( از المصادر زوزنی ) ( از ترجمان جرجانی چ دبیرسیاقی ص 54 ) ( از تاج المصادر بیهقی ) ( از غیاث اللغات ). غلبه کردن گناه بزرگ. ( دهار ). || شوریده شدن تن. ( تاج المصادر بیهقی ). شوریدن دل. ( از منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || غالب شدن : ران علیه و ران به و ران فلاناً؛ غلب. ( از اقرب الموارد ). || غالب شدن چرت و غالب شدن شراب بر کسی و مست گردیدن وی : وکل ما غلبک فقد رانک و ران بک و ران علیک و یقال رین به ( مجهولاً )؛ یعنی در کاری افتاده که بیرون شدن ازآن نتواند و کذا: رین به ؛ ای انقطع. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). غلبه کردن خواب بر چشم. ( ترجمان القرآن جرجانی ). غلبه کردن خواب بر چشم و مستی بر نفس.( از المصادر زوزنی ) ( تاج المصادر بیهقی ). || زنگ گرفتن. || تیره و سیاه شدن دل از تکرار گناه. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ).

رین. ( اِخ ) شهرکی است [ از سودان ] به حد مغرب نزدیک و این مردمانی بسیارزرند. ( حدود العالم ).

رین. ( اِخ ) شهری است از حبشه که اندر وی سپاهسالار باشد با لشکر. ( حدود العالم ).

رین . (اِ) چرکی باشد که از جراحت رود و... و اصح ریم است . (از انجمن آرا). ریم . زنگ . چرک . (ناظم الاطباء). رجوع به ریم شود.


رین . (اِخ ) شهرکی است [ از سودان ] به حد مغرب نزدیک و این مردمانی بسیارزرند. (حدود العالم ).


رین . (اِخ ) شهری است از حبشه که اندر وی سپاهسالار باشد با لشکر. (حدود العالم ).


رین . (ع اِ) ریم وزنگ . ریم . (منتهی الارب ) (از آنندراج ). زنگ که در شمشیر و آینه می افتد. (از المعرب جوالیقی ذیل ص 159).


رین . [ رَ ] (ع اِ) گناه و عیب و ریمناکی . و در اصل چیزی است که بر دل چیره می شود وقساوت دل را فرا می گیرد و همه گناه بعد از گناه مرتکب می شود. (از اقرب الموارد). حجابی است بردل که کشف آن جز به ایمان نبود و آن حجاب کفر و ضلالت است . (ازفرهنگ مصطلحات عرفاء چ سجادی ). رجوع به رینی شود.


رین . [ رَ ] (ع مص ) چیره شدن هوا و هوس بر دل . (از اقرب الموارد). غالب و چیره شدن گناه بر دل کسی . قوله تعالی : کلا بل ران علی قلوبهم . (قرآن 14/83). غلب . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). غلبه کردن گناه بر دل . (از المصادر زوزنی ) (از ترجمان جرجانی چ دبیرسیاقی ص 54) (از تاج المصادر بیهقی ) (از غیاث اللغات ). غلبه کردن گناه بزرگ . (دهار). || شوریده شدن تن . (تاج المصادر بیهقی ). شوریدن دل . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || غالب شدن : ران علیه و ران به و ران فلاناً؛ غلب . (از اقرب الموارد). || غالب شدن چرت و غالب شدن شراب بر کسی و مست گردیدن وی : وکل ما غلبک فقد رانک و ران بک و ران علیک و یقال رین به (مجهولاً)؛ یعنی در کاری افتاده که بیرون شدن ازآن نتواند و کذا: رین به ؛ ای انقطع. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). غلبه کردن خواب بر چشم . (ترجمان القرآن جرجانی ). غلبه کردن خواب بر چشم و مستی بر نفس .(از المصادر زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). || زنگ گرفتن . || تیره و سیاه شدن دل از تکرار گناه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ).


فرهنگ عمید

حجاب دل که موجب کفر و گمراهی است.

دانشنامه عمومی

رین ممکن است به یکی از موارد زیر اشاره داشته باشد:
رین (خواننده)
رین (مورتال کامبت)

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی رَانَ: غبار و زنگار نشسته است (ازکلمه رین به معنای غبار و زنگ ، و یا به عبارتی تیرگی است که روی چیز گرانبهایی بنشیند )
تکرار در قرآن: ۱(بار)
«رین» (بر وزن عین) به طوری که «راغب» در «مفردات» می گوید: همان زنگاری است که روی اشیاء قیمتی می نشیند، و به گفته بعضی دیگر از ارباب لغت، قشر قرمز رنگی است که بر اثر رطوبت هوا روی آهن و مانند آن ظاهر می شود که در فارسی ما آن را «زنگ» یا «زنگار» می نامیم. و معمولاً نشانه پوسیدن و ضایع شدن آن فلز و طبعاً از بین رفتن شفافیت و درخشندگی آن است. و گاه، آن را به معنای غلبه و تسلط چیزی بر شیء دیگر، یا افتادن در چیزی که راه خلاص از آن نیست تفسیر کرده اند، که در واقع اینها همه لازمه همان معنای اصلی است.

گویش مازنی

/riyan/ ریدن

ریدن


/reen/ ریدن – مدفوع کردن

ریدن – مدفوع کردن


پیشنهاد کاربران

شاشیدن ( فعل ) : شاش ( اسم )
ریدن ( فعل ) : رین ( اسم )
گوزیدن ( فعل ) : گوز ( اسم )

تجربه


کلمات دیگر: