مترادف داغان : ازکارافتاده، اسقاط، خردوخمیر، پریشان، مصدوم
داغان
مترادف داغان : ازکارافتاده، اسقاط، خردوخمیر، پریشان، مصدوم
فارسی به انگلیسی
sgattered
مترادف و متضاد
۱. ازکارافتاده، اسقاط، خردوخمیر
۲. پریشان،
۳. مصدوم
ازکارافتاده، اسقاط، خردوخمیر
پریشان
مصدوم
فرهنگ فارسی
پراکنده، ازهم پاشیده
( مصدر ) ۱ - متفرق کردن پریشان ساختن ( کلهاش را با گلوله داغان کرد ) . ۲ - خرد کردن . یا درب و داغان کردن ۱ - پریشان کردن . ۲- خردکردن .
نام محلی کنار راه قم و اصفهان میان دو راهه کاشان و قعله چم
( مصدر ) ۱ - متفرق کردن پریشان ساختن ( کلهاش را با گلوله داغان کرد ) . ۲ - خرد کردن . یا درب و داغان کردن ۱ - پریشان کردن . ۲- خردکردن .
نام محلی کنار راه قم و اصفهان میان دو راهه کاشان و قعله چم
فرهنگ معین
(ص . ) (عا. ) از هم پاشیده ، متلاشی شده .
لغت نامه دهخدا
داغان . (اِخ ) نام محلی کنار راه قم و اصفهان میان دوراهه ٔ کاشان و قلعه چم . در 171500گزی تهران .
داغان . (ص ) متلاشی . در تداول عامه ، درب و داغان ؛ سخت متلاشی و ازهم پاشیده . || پراکنده . داغون (در تداول مردم تهران ).
داغان. ( ص ) متلاشی. در تداول عامه ، درب و داغان ؛ سخت متلاشی و ازهم پاشیده. || پراکنده. داغون ( در تداول مردم تهران ).
داغان. ( اِخ ) نام محلی کنار راه قم و اصفهان میان دوراهه کاشان و قلعه چم. در 171500گزی تهران.
داغان. ( اِخ ) نام محلی کنار راه قم و اصفهان میان دوراهه کاشان و قلعه چم. در 171500گزی تهران.
فرهنگ عمید
پراکنده؛ ازهمپاشیده.
〈 داغان کردن: (مصدر متعدی) [عامیانه] پراکنده ساختن چیزی.
پراکنده، ازهم پاشیده.
* داغان کردن: (مصدر متعدی ) [عامیانه] پراکنده ساختن چیزی.
* داغان کردن: (مصدر متعدی ) [عامیانه] پراکنده ساختن چیزی.
واژه نامه بختیاریکا
کُفکُفَوِه
کلمات دیگر: