ابلوموف یا آبلوموف (به روسی: Обломов) نام رمانی است نوشته ایوان گنچاروف نویسنده روس به سال ۱۸۵۹ میلادی. انتشارات گالیمار در سال ۱۹۸۰ این رمان را در فرانسه به چاپ رساند. نیکیتا میخایلکوف، کارگردان روس، در ۱۹۷۹ بر اساس این رمان فیلمی یا عنوان چند روز از زندگی ابلوموف ساخته است. نمایش نامهٔ آبلوموف از مارسل کوولیه، هم از رمان مزبور اقتباسی شده است.
مریم السادات فاطمی، گنچاروف . ایوان وب گاه کتاب نیوز، بازدید در ۲ ژانویه ۲۰۰۷
همنشین بهار: ما همه ابلوموف Oblomov هستیم
ایلیا ایلیچ ابلوموف دوران کودکی را در املاک پدرش در روستا در کنار خانواده و دوستش آندرهٔ می گذارند. در جوانی در سن پترزبورگ به استخدام دولت در می آید. پس از سال ها خدمت در کار دولتی، ابلوموف بازنشسته همه روز در خانه روی کاناپه می لمد. لمیدگی برای او نه از روی خستگی یا کسالت، بلکه خو و عادت اوست. هر وقت در خانه است، که همیشه هست، بر روی کاناپه لمیده یا در خواب است.
آندرهٔ می کوشد ابلوموف را با زندگی اجتماعی آشنا کند و او را از سستی و خمودگی نجات دهد. اما تلاش او بی ثمر می ماند. عشق اولگا هم نمی تواند او را از رخوت و سستی بدر آورد. ابلوموف همچنان به زندگی راحت و خمودگی خود ادامه می دهد. با بیوه ای ازدواج می کند و تا آخر زندگی با تن آسایی خود، که آندرهٔ آن را ابلوموفیسم می نامد، بسر می برد.
ابلوموف هجوی است دربارهٔ اشراف قرن نوزدهم روسیه که زندگی را با تن پروری و خمودگی می گذاراند. رمان گنچاروف در روسیه بسیار مورد توجه مردم و منتقدان ادبی قرار گرفت. تولستوی آن را شاهکار بزرگ ادبی می نامد و داستایفسکی زاده ذهنی سرشار می خواندش. در رمان ابلوموف، نوستالژی (خاطره های دور)، رؤیا، و تخیل موج می زند و نگاه جزیی نگر گنچاروف و توصیف وی از رویدادها و شخصیت ها از منظر روانشناختی قابل تأمل است. اَبلوموف نمایانگر مسخ انسان است.
مریم السادات فاطمی، گنچاروف . ایوان وب گاه کتاب نیوز، بازدید در ۲ ژانویه ۲۰۰۷
همنشین بهار: ما همه ابلوموف Oblomov هستیم
ایلیا ایلیچ ابلوموف دوران کودکی را در املاک پدرش در روستا در کنار خانواده و دوستش آندرهٔ می گذارند. در جوانی در سن پترزبورگ به استخدام دولت در می آید. پس از سال ها خدمت در کار دولتی، ابلوموف بازنشسته همه روز در خانه روی کاناپه می لمد. لمیدگی برای او نه از روی خستگی یا کسالت، بلکه خو و عادت اوست. هر وقت در خانه است، که همیشه هست، بر روی کاناپه لمیده یا در خواب است.
آندرهٔ می کوشد ابلوموف را با زندگی اجتماعی آشنا کند و او را از سستی و خمودگی نجات دهد. اما تلاش او بی ثمر می ماند. عشق اولگا هم نمی تواند او را از رخوت و سستی بدر آورد. ابلوموف همچنان به زندگی راحت و خمودگی خود ادامه می دهد. با بیوه ای ازدواج می کند و تا آخر زندگی با تن آسایی خود، که آندرهٔ آن را ابلوموفیسم می نامد، بسر می برد.
ابلوموف هجوی است دربارهٔ اشراف قرن نوزدهم روسیه که زندگی را با تن پروری و خمودگی می گذاراند. رمان گنچاروف در روسیه بسیار مورد توجه مردم و منتقدان ادبی قرار گرفت. تولستوی آن را شاهکار بزرگ ادبی می نامد و داستایفسکی زاده ذهنی سرشار می خواندش. در رمان ابلوموف، نوستالژی (خاطره های دور)، رؤیا، و تخیل موج می زند و نگاه جزیی نگر گنچاروف و توصیف وی از رویدادها و شخصیت ها از منظر روانشناختی قابل تأمل است. اَبلوموف نمایانگر مسخ انسان است.
wiki: ابلوموف