کلمه جو
صفحه اصلی

دانس


برابر پارسی : پایکوبی

فرهنگ فارسی

( اسم ) رقص

فرهنگ معین

[ فر. ] (اِ. ) رقص .

لغت نامه دهخدا

دانس. ( فرانسوی ،اِ ) رقص. دست افشانی و پای کوبی مرد و زن. وشت. ترقص. دستبند. زقن. حنجله. بحرکت درآوردن بدن بموزونی ، هم آهنگ با نوایی یا سازی.

فرهنگ عمید

رقص، پایکوبی.

پیشنهاد کاربران

دانس به معنی قسمتی از ترکیبات شیر در زبان عامیانه آذری گفته میشود که شامل هر عناصر شیر به جز آب و چربی میباشد و جامد است

در زبان عامیانه آذری به مجموعه ترکیبات شیر گاو و . . . گفته میشود منظور ۸۸ در صد آب و ۳. ۲ چربی نیست به بقیه عناصر حامدی که مثل لاکتوز و اسید و . . . گفته میشود گر چه دانس رو با رقص میشناسیم ولی در زبان محلی بخش ها و دامداری ها و روستاها با تجارب زیادی که دارم واژه دانس رو از خیلی جاهای مختلف استفاده کرده اند با تشکر از روشن نمودن واژه ها. . . اگر قابل قبول بود برای شما

در زبان محلی آذری به جمع بعضی مشتقات شیر گاوی و. . . به جز چربی و آب گفته میشود که مثلا شامل اسیدها لاکتوز و . . . گفته میشود


کلمات دیگر: