کلمه جو
صفحه اصلی

دبش


مترادف دبش : تلخ وش، گس، تمام عیار، کامل

فارسی به انگلیسی

acrid, astringent, dry, tart

astringent


dry, tart


مترادف و متضاد

acerb (صفت)
ترش، گس، دبش

acrid (صفت)
تند، گس، دبش، تند خو، سوزاننده، زننده

تلخ‌وش، گس


تمام‌عیار، کامل


۱. تلخوش، گس،
۲. تمامعیار، کامل


فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱ - آنکه بتلخی زند : چای دبش . ۲ - کامل از جاهلهای دبش است .
نخال. گچ

فرهنگ معین

(دِ ) (ص . ) ۱ - عالی ، بسیار خوب . ۲ - گس ، دارای مزة تُرش .

لغت نامه دهخدا

دبش. [ دَ ] ( ع مص )پوست بازکردن. || خوردن. ( منتهی الارب ).

دبش. [ دَ ب َ ] ( ع اِ ) متاع و کالای خانه. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || متاع ردی خانه. ( منتهی الارب ).

دبش. [ دِ ] ( ص ) گس. صاحب مزه مرکب از ترشی و گسی. گس به ترشی مایل. لب ترش. زبان گز. لب گز. قابض. ترش وشیرین. لب ترش با کمی تلخی. طعمی مرکب از تلخی و ترشی. مزه گس که دهانرابهم کشد. قبض. طعم میان شیرینی و ترشی. با کمی ترشی و کمی گسی چنانکه شرابی دبش یا چای دبش. ترشی گس. بَشِع. که بترشی زند و گسی : این شراب کمی دبش است ، و غالباً با این کلمه از مزه شراب و امثال آن تعبیر کنند. || مردی دبش ؛ کامل. آمیخته از تجارب و صفات : فلان از جاهلهای دبش است ؛ مجرب و کامل است.

دبش. [ دَ ب ِ ] ( ع ص ) بزرگ. کلان. ستبر. || خطیر. مهم. || نخاله. ( دزی ج 1 ص 423 ).

دبش. [ دَ ] ( ع اِ ) نخاله گچ. سقط. سنگ و کلوخ. کلوخ. قطعات ریز دیوار ویران. سقط و نخاله دیوار ویران شده. ( دزی ج 1 ص 423 ).

دبش . [ دَ ] (ع اِ) نخاله ٔ گچ . سقط. سنگ و کلوخ . کلوخ . قطعات ریز دیوار ویران . سقط و نخاله ٔ دیوار ویران شده . (دزی ج 1 ص 423).


دبش . [ دَ ] (ع مص )پوست بازکردن . || خوردن . (منتهی الارب ).


دبش . [ دَ ب َ ] (ع اِ) متاع و کالای خانه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || متاع ردی خانه . (منتهی الارب ).


دبش . [ دَ ب ِ ] (ع ص ) بزرگ . کلان . ستبر. || خطیر. مهم . || نخاله . (دزی ج 1 ص 423).


دبش . [ دِ ] (ص ) گس . صاحب مزه ٔ مرکب از ترشی و گسی . گس به ترشی مایل . لب ترش . زبان گز. لب گز. قابض . ترش وشیرین . لب ترش با کمی تلخی . طعمی مرکب از تلخی و ترشی . مزه ٔ گس که دهانرابهم کشد. قبض . طعم میان شیرینی و ترشی . با کمی ترشی و کمی گسی چنانکه شرابی دبش یا چای دبش . ترشی گس . بَشِع. که بترشی زند و گسی : این شراب کمی دبش است ، و غالباً با این کلمه از مزه ٔ شراب و امثال آن تعبیر کنند. || مردی دبش ؛ کامل . آمیخته از تجارب و صفات : فلان از جاهلهای دبش است ؛ مجرب و کامل است .


پیشنهاد کاربران

معرکه!

دلنشین

دبش: داغ وگس مزه وتلخ, مترادف لب سوز ولب دوزـ مزه مطلوب چای. که لب سوزی ناشی از داغیـ
ولب دوزی بواسطه مزه گس وتلخ است.

زبر، مانند داخل پوست انار.

زبر، گس


همانطوری که ترجمه صحیح نمودید کلمه D�bsch or Debsh که نقطه برگردان D��utung�en
از زبان آلمانی در قرن ۱۹ میلادی وارد زبان فارسی گردید. این کلمه معانی جالب دیگر بمانند:
میوه کالک
هر نوع غذایی که طمع موزه تلخ همراه باترشی ویاتلخی بدهد هم بکار میبرند.
نگاه کنید:
منابع• https://www.wortbedeutung.info/ableiten/• https://learnattack.de/schuelerlexikon/deutsch/ableitungen


کلمات دیگر: