کلمه جو
صفحه اصلی

مهراباد

فرهنگ فارسی

( مهر آباد ) ده دهستان سیاه رود بخش حومه شهرستان دماوند استان مرکزی در ۱۸ کیلومتری باختر دماوند و یک کیلومتری راه شوسه رود هن به فیروز کوه . کوهستانی و سردسیر است و ۱۳۴۲ تن سکنه دارد .
قریه ای در سیزده فرسنگی شرقی شیراز

لغت نامه دهخدا

( مهرآباد ) مهرآباد. [ م ِ ] ( اِخ ) مهرآباد میان رباط. دهی است جزء دهستان خرقان غربی بخش آوج شهرستان قزوین. کوهستانی و سردسیر است. شغل اهالی آن زراعت و قالی و جاجیم بافی است. محصول آن غلات و میوه است. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1 ).

مهرآباد. [ م ِ ] ( اِخ ) ده کوچکی است از دهستان غار بخش ری شهرستان تهران ،واقع در 10هزارگزی شمال باختری شهر ری و غرب تهران ،کنار راه قزوین. فرودگاه هواپیمایی کشوری در اراضی آن واقع است. دارای 8 خانوار سکنه است. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1 ). اکنون جزء شهر تهران است و از صورت روستا خارج شده و شهرت آن به سبب فرودگاه بین المللی تهران است که به نام آن «مهرآباد» خوانده می شود.

مهرآباد. [ م ِ ] ( اِخ )دهی است از دهستان سیاه رود بخش حومه شهرستان دماوند، کنار راه شوسه رودهن به فیروزکوه. کوهستانی و سردسیر است. سکنه آن 1342 تن است. آب آن از رودخانه رودهن و محصول آنجا غلات و شغل اهالی زراعت و قالیچه و جاجیم بافی است. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1 ).

مهرآباد. [ م ِ ] ( اِخ )دهی است از دهستان دیزجرود بخش عجب شیر شهرستان مراغه ، واقع در 4هزارگزی جنوب عجب شیر و 8هزارگزی مغرب راه شوسه مراغه به دهخوارقان. جلگه و معتدل و در کناردریاچه است. سکنه آن 795 تن است. آب آن از رودخانه قلعه چای و محصول آن غلات ، کشمش ، بادام و کنجد و شغل اهالی زراعت است. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4 ).

مهرآباد. [ م ِ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان ارشق بخش مرکزی شهرستان خیاو، واقع در 27هزارگزی شمال خیاو و 12هزارگزی راه شوسه خیاو به اردبیل. منطقه ای است کوهستانی و معتدل. محصول آن غلات و حبوبات و شغل اهالی زراعت و گله داری است. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4 ).

مهرآباد. [ م ِ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان توابع شهرستان گلپایگان ، واقع در 30هزارگزی جنوب شرقی گلپایگان و 11هزارگزی شرق راه شوسه ٔخوانسار به گلپایگان. کوهستانی و معتدل. دارای 266 تن سکنه. شغل اهالی زراعت و گله داری است و محصول آن غلات و لبنیات است. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6 ).

مهرآباد. [ م ِ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان کاکاوند بخش دلفان شهرستان خرم آباد. سردسیر. با 120 تن سکنه. محصول آن غلات و لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری است. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6 ).

دانشنامه عمومی

مهرآباد. مهرآباد ممکن است به یکی از مکان های زیر اشاره داشته باشد:
فرودگاه بین المللی مهرآباد

دانشنامه آزاد فارسی

مهرآباد. محله ای در تهران. تا اواسط دورۀ قاجار حسین آباد نام داشت. پس از تملک دوستعلی خان معیرالممالک، رجل دورۀ ناصری، و ازدواج پسرش، دوست محمدخان، با عصمت الدوله، دختر ناصر الدین شاه، مهریۀ عروس شد و مهرآباد نام گرفت. در باغ عصمتیۀ دوست محمدخان، گل و مرکبات و پرندگان گوناگون پرورش می یافت. دِهِ مهر آباد یک کاروان سرا و قهوه خانه و آسیاب داشت، اهالی آن در یک قلعه زندگی می کردند، همچنین از شکارگاه های تهران بود و آهوی بسیار داشت. منطقه ای که آسیاب در آن قرار داشت، به سرآسیاب معروف بود. در دورۀ رضاشاه پهلوی، پادگان مهرآباد و در دهۀ ۱۳۳۰ش فرودگاه بین المللی مهر آباد در زمین های مهر آباد احداث شد. تا نیمۀ دهۀ ۱۳۳۰ش، مهر آباد در تقسیمات جغرافیایی از دهات دهستان غار شهر ری به شمار می رفت. از آن پس جزو شهر تهران شد و در دهۀ ۱۳۵۰ش، از حدود غربی تهران بزرگ بود. شرکت هلی کوپترهای ایران، هواپیمایی جمهوری اسلامی ایران (ایران اِیْر)، شرکت خدمات هواپیمایی کشور (آسمان)، سازمان ملی نقشه برداری، زمین شناسی و هواشناسی، آموزشگاه فنون هواپیمایی، دانشگاه هوایی شهید منصور ستاری، از تأسیسات مهرآباد است.

پیشنهاد کاربران

در قدیم ماهر اباد بوده است منظورم مهراباد میان خواف میباشد و محل استقرار روستا این مکان فعلی نمیباشد بلکه نزدیک کال شور که 5 کیلومتر دورتر میباشد هست مردم ان زمان نای برای جلوگیری از قنوات میساخته اند اسیاب بادی اسیاب ابی

( مهر_ باد ) مهر و محبت باد به این روستا، روستای مهراباد میانخواف بدلیل موقعیت جغرافیایی و همجواری با نشتیفان ( نیش طوفان ) و دیزباد ( دژ بادها ) ( تیز باد ) در اکثر فصول سال در معرض بادهای شدید 120 روزه قرار داشته که در قدیم هم از این ظرفیت با ساخت چندین آسباد از این نعمت خدادادی نهایت استفاده را برده اند. در چند سال اخیر هم باتحقیقات کارشناسان خبره خارجی در محدوده این روستا، با توجه به شناسایی ظرفیت بالایش استارت احداث بزرگترین نیروگاه بادی زده شده که هم اکنون سه عدد راه اندازی شده است.


کلمات دیگر: